تعزیه آهوئیه

پیشینه تعزیه آهوئیه فیلم وتصاویر تعزیه تعزیه صوتی ومتنی

تعزیه آهوئیه

پیشینه تعزیه آهوئیه فیلم وتصاویر تعزیه تعزیه صوتی ومتنی

  • ۰
  • ۰

سخنان امام حسین از مدینه تا کربلا (رویدادهاى شب عاشورا)

 

رویدادهاى شب عاشورا
سخن امام در آزاد گذاردن اصحاب و اهل بیت (علیهم السلام )
ابومخنف نقل کرده : پس از آنکه عمر سعد (جنگ را به فردا انداخت و) برگشت ، امام (علیه السلام) چون شب عاشورا نزدیک شد اصحاب خود را جمع کرد. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: من در آن وقت مریض بودم نزدیک شدم ، تا سخنان امام (علیه السلام) را بشنوم . شنیدم فرمود: ((خدا را بهترین ثنا مى گویم و او را بر راحتى و سختى سپاسگزارم . بارالها! تو را ستایش مى کنم بر اینکه ما را به پیامبرى (محمد (صلى الله علیه و آله و سلم)) کرامت بخشیدى و به ما قرآن آموختى و در دین خود فقیهمان ساختى و براى ما گوشها و چشمها و دلهایى آفریدى و ما را از مشرکان قرار ندادى .
اما بعد: من اصحابى باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و خاندانى نیکوکارتر و پیوندجوتر از خاندان خود سراغ ندارم . خدا همه شما را پاداش نیک دهد. بدانید من سرانجام فردایمان را از دشمنان مى دانم ، اکنون نگران شمایم (یا شما را آزاد گذاردم ) همه با آسودگى رهسپار شوید که از جانب من بر شما بیعتى نیست . این شب است که شما را فراگرفته ، آن را مرکب راهوار خود گیرید (و بروید
ابن اعثم گویدامام اصحاب خود را جمع کرده ، حمد و ثناى خداوندى بجاى آورده و فرمود: ((خدایا! تو را سپاس بر آنچه ما را بدان فضیلت دادى و بر قرآن که به ما آموختى و بر بصیرت در دین که به ما عطا کردى و بر کرامت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) که ما را به آن تکریم فرمودى و (تو را سپاس که ) گوشها و چشمها و دلهایى از آن ما آفریدى و ما را از شاگران خود قرار دادى )). سپس رو به اصحاب خود کرده فرمود: ((من هیچ اصحابى را از شما کامل تر و عادلتر و هیچخاندانى را از خاندان خود برتر سراغ ندارم . خدا شما را پاداش نیک دهد. اکنون اینشب است که فرا رسیده ، برخیزید و آن را مرکب راهوار خود سازید (و بروید)، هر یک دست دیگرى را یا یکى از مردان مرا گرفته در تاریکى این شب پراکنده شوید و مرا با این قوم بگذارید که ایشان جز مرا نمى خواهند و چنانچه بر من دست یافته مرا بکشند از پى شما نخواهند آمد.
صدوق گوید: امام (علیه السلام) برخاسته چنین گفت : ((بارالها! من خاندانى نیکوکارتر و پیراسته تر و پاک تر از خاندان خود و اصحابى بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم (سپس رو به اصحاب خود کرده فرمود): اکنون بر من آن فرود آمده آنچه که مى بینید شما از بیعت من رهایید، هیچ بیعت و پیمانى از من ندارید، اینک شب است که شما را فراگرفته آن را مرکب رهوار خود گیرید و در تاریکى آن پراکنده شوید، زیرا این مردم آهنگ مرا دارند. چنانچه بر من دست یابند از دیگران چشم مى پوشند.
ابو حمزه ثمالى ، از امام سجاد (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: در آن شبى که فردایش پدرم به شهادت رسید من با او بودم . به اصحاب خود فرمود: ((اکنون شب است آن را مرکب راهوار خود کنید (و بروید) این قوم آهنگ مرا دارند و چنانچه مرا بکشند به شما توجهى نمى کنند و شما در آزادى و اختیار خودید))عرض کردند: نه به خدا سوگند، این نشدنى است . فرمود: ((فردا شما همچون من کشته خواهید شد کسى نجات پیدا نمى کند)). عرض کردند: سپاس خدا را که به ما شرافت شهادت در رکاب شما را عطا کند. سپس امام (علیه السلام) (ایشان را) دعا کردند و فرمود: ((اینک سر بردارید و بنگرید)) پس جاها و منزلهاى بهشتى خود را دیدند. امام (علیه السلام) مى فرمود: ((فلانى ! این منزل توست ، فلانى ! این قصر توست ، فلانى این درجه (ومقام ) توست )) از این رو (روز عاشورا) هر کسى با سینه و صورت خود به استقبال نیزه ها و شمشیرها مى رفت تا به منزل بهشتى خود برسد. و در روایتى از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده که فرمود: چون آن شبى که فردایش حسین (علیهالسلام) به شهادت رسید در میان اصحاب خود برخاست و فرمود: ((اینان آهنگ مرا دارند نه شما را و اگر مرا بکشند با شما کارى ندارند. پس رهایى ! رهایى ! شما آزادید (بروید) که اگر با من صبح کنید همه کشته خواهید شد.
عرض کردند: ما تو را تنها نخواهیم گذارد و زندگى پس از تو را نمى خواهیم .
فرمود: ((شما همه کشته خواهید شد حتى یک نفر نجات پیدا نمى کندپس همان رخ داد که امام (علیه السلام) فرمود، در نقل دیگرى آمده است : امام (علیه السلام) به خویشان و یاران خود پیشنهاد داد که از گرد او پراکنده شوند و شب را شتر راهور خود سازند (و بروند) و فرمود: ((اینان مرا مى جستند که پیدایم کردند و مى دانم نامه هایى که به من نوشتند جز نیرنگى بیش نبود تا با من به فرزند معاویه تقرب جویند
عرض کردند: خدا زندگى پس از تو را زشت کناد.
ابومخنف ، از ضحاک بن عبدالله مشرقى نقل کرده که گفت : چون شب عاشورا شد امام (علیه السلام) با ما سخن گفته فرمود: ((این شب است که شما را فراگرفته ، آن را مرکب راهوار خود کنید، هر یک از شما دست یکى از مردان مرا گرفته به میان مردم و دیار خویش پراکنده شوید تا خدا گشایشى دهد، زیرا این قوم جز آهنگ مرا ندارند و چنانچه به من دست یابند دیگران را فراموش کنند.

اصلاح شمشیر و سخن امام (علیه السلام) با خواهر
 ابومخنف از امام سجاد (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: شبى که پدرم در فرداى آن به شهادت رسید بیمار بودم و عمه ام زینب (علیها السلام ) از من پرستارى مى کرد. در این حال پدرم خود را از اصحاب کنار کشیده به خیمه آمد،((هوى )) غلام سابق ابوذر غفارى نیز با وى بود. او شمشیر پدرم را اصلاح مى کرد و مى گفت :
((آه از دوستى تو اى روزگار! چه بسا یاران و جویندگانى را که در بامداد و شامگاهت کشته نهادى . آرى روزگار به جاى آنان دیگرى را نپذیرد. راستى که پایان کار دست خداى شکوهمند است و هر زنده اى باید این راه را طى کند)).
دو یا سه بار این اشعار را تکرار فرمود. من فهمیدم چه مى گوید، از این رو گریه گلویم را فشرد ولى جلوى گریه خود گرفته و آرامش خود را حفظ کردم و چیزى نگفتم و دانستم که بلا نازل شده است .
عمه ام زینب (علیها السلام ) نیز شنید و چون زن و داراى رقت و بى تابى بود نتوانست خوددارى کندبرخاست و بى اختیار به جانب حضرت (علیه السلام ) شتافته مى گفت : آه از این داغ بلا! اى کاش مرگم مى رسید! امروز چون روزى است که مادرم فاطمه (علیها السلام )، پدرم على (علیه السلام ) و برادرم حسن (علیه السلام) از دنیا رفتند! (حسین جان !) اى جانشین گذشتگان و سرور بازماندگان !
امام (علیه السلام) به او نگریست و فرمود: ((خواهرم ! شیطان حلم تو را نرباید!
عرض کرد: پدر و مادرم به قربان تواباعبدالله ! جانم به فدایت باد! مگر کشته مى شوى ؟! بغض گلوى امام (علیه السلامرا فشرد و اشک در چشمانش حلقه زد و فرمود: ((اگر صیاد در شب نیز مرغ قطا را به حال خود مى گذاشت مى خوابید!
عرض کرد: اى واى ! آیا راه چاره را به رویت بسته اند؟! این بیشتر قلبم را زخمى و بسیار داغدارم کردپس سیلى بر چهره نواخت و گریبان چاک زد و بى هوش افتاد!
امام (علیه السلام) به سوى او برخاست و آب به صورتش پاشید (تا به هوش آمد) و فرمود: ((خواهر جانم ! تقواى خدا پیشه ساز و خود را به صبر خدا بسپار و بدان که زمینیان مى میرند و آسمانیان پایدار نمى مانند و هر چیزى نابود است جز ذات خدا که با قدرت خود زمین را آفرید و خلایق را بر مى انگیزد تا باز آیند و او یگانه بىهمتاست . پدرم بهتر از من بود: مادرم بهتر از من بود، برادرم بهتر از من بود ( که رفتند) و من و ایشان و هر مسلمانى راست که از پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله وسلم) تاءسى کند.
امام (علیه السلام) او را به همانند این سخنان آرامش داد و فرمود: ((خواهرم ! من تو را سوگند مى دهم و بر این سوگند خود تاءکید دارم که چون کشته شدم گریبان چاک نزن ، صورت نخراش و فریاد ویل و ثبور نکن.

 از امام زین العابدین (علیه السلام) نقل شده که فرمود: صبح عاشورا چون سپاه دشمن (براى نبرد) بر حسین (علیه السلام ) رو آورد، امام (علیه السلام) دست به دعا برداشت و عرض کرد: ((بارالها! در هر اندوهى ، تکیه گاه منى و در هر سختى امید منى ، در هر حادثه ناگوارى که بر من آید، پشت و پناه و ذخیره منى ! چه بسا غمى که در آن دل ، ناتوان و چاره ، نایاب و دوست ، خوار و دشمن ، شاد مى شد و من آن را به درگاهت آورده به تو شکوه کردم ، تا از جز تو بریده تنها به تو رو آورده باشم و تو گشایش دادى و آن را از من راندى پس تو دارنده هر نعمت و صاحب هر نیکى و مقصد اعلاى هر خواسته اى 
سخن امام (علیه السلام) پس از نماز صبح
 از امام صادق (علیه السلامنقل شده ، که فرمود: در سپیده دم عاشورا حسین (علیه السلام) با اصحاب خود نماز گزارد. سپس رو به آنان کرده فرمود: ((خدا به شهید شدن شما اجازه داد، بر شما باد صبر (و پایدارى !

خطبه امام (علیه السلام) در صبح عاشورا
 امام پیش آمد تا روبروى آن مردم ایستاد نگاهى به صفوف سیل آساى ایشان و ابن سعد که در میان بزرگان کوفه ایستاده بود - افکند و فرمود: ((سپاس آن خدایى را که دنیا را آفرید و آن را منزل فنا و نیستى قرار داد که پیوسته اهل خود را از حالى به حال دیگر درآورد. فریب خورده کسى است که فریب دنیا خورد و بدبخت کسى است که دنیا گمراهش کرد. پس فریب دنیا نخورید که دنیا امیدواران خود را ناامید و آزمندان خود را محروم مى کند. مى بینم بر امرى آهنگ گماشته اید که با آن خدا را بر خود خشمگین سازید و توجه کریمانه او را از خود باز دارید و عذاب او را بر خود فرود آورید و رحمت او را از خود دور کنید. پروردگار ما چه خوب پروردگارى است ؛ و شما چه بد بندگانى هستید که به اطاعت خدا اقرار کرده و به پیامبرش محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردید آنگاه به فرزندان او هجوم آورده اید تا ایشان را بکشید؛ راستى که شیطان بر شما چیره گشته و خداى بزرگوار را از یادتان برده است . پس ‍ هلاکت بر شما و بر آهنگ شما؛ حقا که ما از آن خداییم و به سوى او باز آییم . اینان مردمى اند که بعد از ایمانشان کافر شدند. پس دور باد گروه ستمکاران 
عمر سعد به اطرافیان خود گفت : او فرزند على (علیه السلام) است ، چنانچه با شما یک روز اینگونه باشد از توان باز نمى ماند پس (او را ننهید و) با او سخن گویید؛ شمر پیش آمد و گفت : اى حسین ! این ها چیست که مى گویى چیزى بگو که بفهمیم . امام فرمود: مى گویم : ((از خدا بترسید و دست خود را به خون من نیالایید که کشتن من و هتک حرمتم بر شما روا نیست . من فرزند دختر پیامبر شمایم و جده ام خدیجه همسر پیامبر شماست . گویا فرموده پیامبرتان محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) را شنیده باشید که : حسن و حسین (علیهما السلام ) دو سرور جوانان بهشتند.

خطبه امام (علیه السلام) در صبح عاشورا
مردى همدانى گوید: در صبح همان روز که امام (علیه السلام) به شهادت رسید ما را خطاب کرده حمد و ثناى خداوند به جاى آورد و فرمود: ((اى بندگان خدا تقوا خدا پیشه سازید و از دنیا بر حذر باشید که اگر دنیا براى کسى مى ماند و یا کسى در دنیا مى ماند، پیامبران شایسته تر بودند که بمانند و آنان بیش از همه سزاوار خشنودى و بیش از همه به قضاى خدا خرسندند جز این که خداى متعال دنیا را براى (آزمون و) بلا و اهل آن را براى فنا آفرید. پس تازه دنیا کهنه و آسودگى دنیا نابود و شادمانى دنیا اندوهگین مى شود و سراى آخرت فرا مى رسد و خانه دنیا از دست مى رود. توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست پس تقواى خدا پیشه سازید امید است رستگار شوید

بخشی از خطبه امام سجاد (ع ) در مسجد دمشق

 

تاریخ : چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹

خطبه امام سجاد (ع ) در مسجد دمشق

در ایـامـى که اهل بیت امام حسین (ع ) در شام به سر مى بردند یزید مجلسى در مسجد ترتیب داد وخطیبى را به منبر فرستاد تا از حسین بن على (ع ) و پدر بزرگوارش على (ع ) بدگویى کند.


خـطـیـب به منبر رفت و تا توانست به آن دو بزرگوار ناسزا گفت و در مدح یزید و پدرش معاویه سـخنان بیهوده گفت امام سجاد (ع ) که در مجلس حضور داشت بانگبرآورد و فرمود: واى بر تو اى خـطـیـب ! بـه بهاى خشم الهى , رضاى مخلوق راخریدى و جایگاه خویش در آتش مهیا کردى آنگاه رو به یزید کرده فرمود: اى یزید! به من اجازه بده بر بالاى این چوبها روم و سخنانى بگویم که خـدا را خوش آید و اهل مجلس را اجر و پاداشى باشد یزید, مخالفت کرد ولى مردم به او گفتند او را اجازه بده چه بسا چیزى براى گفتن داشته باشد.


یزید گفت : اگر او به منبر رود تا من و خاندان ابوسفیان را رسوا نکند پایین نخواهد آمد.


گفتند: آخر او چه مى تواند بگوید؟ .


گفت : او از خاندانى است که علم و دانش با جانشان در آمیخته .


ولى مردم همچنان اصرار مى کردند تا یزید ناچار شد اجازه دهد.


حـضـرت بـه منبر رفت نخست سپاس و ستایش خداى به جا آورد, آنگاه خطبه اى خواند که قلبها رالرزاند و چشمها را گریاند.


بخشى از بیانات آن حضرت این است :.


اى مـردم بـه مـا شـش چیز داده شده و با هفت چیز دیگر بر سایر مردم برترى یافته ایم : به ما علم وبـردبـارى و سـخـاوت و فـصـاحـت و شـجـاعت و محبت در قلوب مؤمنین را داده اند و سر آمد دگرانیم , زیرامحمد پیامبر (ص ) برگزیده از ماست صدیق این امت (على ((ع ))) از ماست , جعفر طیار از ماست , حمزه شیر خدا و رسول از ماست , فاطمه بتول بانوى زنان عالم از ماست و دو سبط این امت آقاى جوانان بهشتى از ما هستند هرکسى مرا مى شناسد, مى شناسد و هر کسى نمى شناسد حـسـب و نـسـبم را برایش مى گویم : من فرزند مکه و منایم , من فرزند زمزم و صفایم , من فرزند کـسـى هستم که زکات را با رداى خویش حمل مى کرد من پسر بهترین کسى هستم که در جهان لباس پوشید, من پسر بهترین کسى هستم که با کفش یا پاى برهنه راه رفت , من پسر بهترین کسى هـسـتـم کـه طـواف کرد و سعى به جا آورد, من پسربهترین کسى هستم که حج گزارد و لبیک گفت من پسر کسى هستم که با براق به هوا برده شد, من پسرکسى هستم که از مسجد الحرام به مـسـجـد اقـصـى بـرده شـد ـ مـنزه باد آن که او را برد ـ, من پسر کسى هستم که جبرئیل او را تا سـدرة الـمـنتهى برد, من پسر کسى هستم که نزدیک و نزدیک تر شد تا به اندازه دو کمان یاکمتر فـاصـلـه داشت , من پسر کسى هستم که امام جماعت فرشتگان آسمان شد, من پسر کسى هستم کـه خـداى بـزرگ بـه او وحى فرستاد, من پسر محمد مصطفایم , من پسر على مرتضایم , من پسر کـسـى هـستم که در راه احیاى لا اله الا اللّه مبارزه کرد, من پسر کسى هستم که در رکاب رسول خدا با دو شمشیرجنگید, با دو نیزه نبرد کرد, دوبار هجرت کرد, دوبار بیعت کرد, به دو قبله نماز آورد, در بـدر و حـنـین جنگید و یک لحظه کفر نورزید من پسر بهترین مؤمنین و وارث پیامبران کـوبـنده کافران , سید و سالارمسلمانان و مجاهدین , زنیت عابدین , تاج سر گریه گنندگان (از خوف خدا) صبورترین مردم , برترین پیشوا از آل یاسین و از خاندان رسول پروردگار عالمیانم .


حـضـرت هـمچنان در معرفى خود سخن مى راند و مى فرمود من , من , تا صداى گریه و زارى از مـجـلـس بـرخاست یزید به هراس افتاد, ترسید آشوبى به پا شود, به مؤذن دستور داد اذان بگوید, مؤذن در بین کلام حضرت اذان گفت حضرت ساکت شد.


مـؤذن گـفـت : اللّه اکـبـر حضرت فرمود: بزرگ است بسیار بزرگ , قابل مقایسه نیست , با حواس درک نمى شود, چیزى از خدا بزرگتر نیست .


مـؤذن گـفـت : اشـهـد ان لا اله الا اللّه حضرت فرمود: مو, پوست , گوشت , خون مغز و استخوان من شهادت مى دهد که جز او خدایى نیست .


مـؤذن گـفت : اشهد ان محمدا رسول اللّه حضرت از بالاى منبر رو به یزید کرد و فرمود: اى یزید! این محمد جد من است یا جد تو؟


اگر بگویى جد توست دروغ گفته اى و اگر بگویى جد من , پس چرا عترت و خاندان او را کشتى ؟


وصیت نامه امام حسین (ع)

 

تاریخ : سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹

وصیت نامه امام حسین (ع)

    « بسم الله الرحمن الرحیم ...؛ این وصیت حسین‌بی‌علی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی می‌دهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و آئین حق ( اسلام ) را از سوی خدا ( برای جهانیان ) آورده است و شهادت می‌دهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسان‌ها را در چنین روزی زنده خواهد نمود. »
امام در وصیت نامه‌اش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این چنین بیان نمود:
« من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته‌ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدّم، رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم، علی‌بن‌ابیطالب (ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد ( و از من پیروی کند ) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند ( و از من پیروی نکند ) من با صبر و استقامت ( راه خود را ) را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی‌امیه حکم کند که او بهترین حاکم است. 
و برادر ! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست. بر او توکل می‌کنم و برگشتم به سوی اوست. »

 

 

سخنان حسین بن علی (ع) در شب عاشورا

أثنی علی الله أحسن الثناء و أحمده علی السراء و الضراء اللهم إنی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن وفقهتنا فی الدین و جعلت لنا أسماعاً و أبصاراً و أفئدة و لم تجعلنا من المشرکین. أما بعد، فإنی لا أعلم أصحابا أولی و لا خیراً من أصحابی و لا أهل بیت أبر و لا أوصل من أهل بیتی فجزاکم الله عنی جمیعا خیراً. و قد أخبرنی جدی رسول الله(ص) بأنی سأساق إلی العراق فأنزل أرضاً یقال لها: عمورا و کربلا و فیها استشهد و قد قرب الموعد.

ألا و إنی أظن یومنا من هؤلاء الأعداء غداً و إنی قد أذنت لکم فانطلقوا جمیعاً فی حل لیس علیکم منی ذمام، و هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه جملاً و لیأخذ کل رجل منکم بید رجل من أهل بیتی فجزاکم الله جمیعا خیراً و تفرقوا فی سوادکم و مدائنکم، فإن القوم إنما یطلبوننی و لو أصابونی لذهلوا عن طلب غیری.

حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذنت لکم.

... إنی غداً أقتل و کلکم تقتلون معی و لا یبقی منکم أحداً حتی القاسم و عبدالله الرضیع.

حسین بن علی(علیهما السلام ) نزدیک غروب تاسوعا پس از آن که از طرف دشمن مهلت داده شد( یا پس از نماز مغرب) در میان افراد بنی هاشم و یاران خویش قرار گرفت و این خطابه را ایراد نمود:

" خدا را به بهترین وجه ستایش کرده و در شداید و آسایش و رنج و رفاه در مقابل نعمت هایش سپاسگزارم. خدایا! تو را می ستایم که بر ما خاندان، با نبوت، کرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و با دین و آیین آشنایمان ساختی و به ما گوش( حق شنو) و چشم( حق بین) و قلب( روشن) عطا فرمودی و از گروه مشرک و خدانشناس نگرداندی.

اما بعد، من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدم و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیق تر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد".

آن گاه فرمود:" جدم رسول خدا(ص) خبر داده بود که من به عراق فراخوانده می شوم و در محلی به نام عمورا و کربلا فرود آمده و در همان جا به شهادت می رسم و اکنون وقت این شهادت رسیده است. به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه می دهم که از این سیاهی شب استفاده کرده و هر یک از شما دست یکی از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری نخواهند داشت، خدا به همه شما جزای خیر و پاداش نیک عنایت کند!"

آخرین آزمایش

حسین بن علی(علیهما السلام ) که در طول راه از مدینه تا کربلا و در موارد مختلف، شهادت خویش را اعلام نموده و به یارانش اجازه مرخصی داده و بیعت را از آنان برداشته بود، درشب عاشورا و برای آخرین بار نیزاین موضوع را با صراحت مطرح نمود که " قد قرب الموعد؛ یعنی هنگام شهادت فرا رسیده است" و من بیعت خود را از شما برداشتم، از تاریکی شب استفاده کنید و راه شهر و دیار خویش را پیش بگیرید.

این پیشنهاد در واقع آخرین آزمایش بود از سوی آن حضرت و نتیجه این آزمایش، عکس العمل یاران آن بزرگوار بود که هر یک با بیان خاص، وفاداری خود را به آن حضرت و استقامت و پایداری خویش را تا آخرین قطره خون اعلام داشتند و بدین گونه از این آزمایش روسفید و سرفراز بیرون آمدند.

حال پاسخ چند تن از این یاران باوفا و اهل بیت صدیق و باصفا:

1- اولین کسی که پس از سخنرانی امام(ع) لب به سخن گشود برادرش عباس بن علی(ع) بود. او چنین گفت:" لا أرنا الله ذلک أبدا؛ خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را بگذاریم و به سوی شهر خود برگردیم."

2- آن گاه سایر افراد بنی هاشم در تعقیب گفتار حضرت ابوالفضل و در همین زمینه سخنانی گفتند که امام نگاهی به فرزندان عقیل کرد و چنین گفت:" حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذنت لکم؛ کشته شدن مسلم برای شما بس است، من به شما اجازه دادم بروید."

آنان در پاسخ امام چنین گفتند: در این صورت اگر از ما سؤال شود که چرا دست از مولا و پیشوای خود برداشتید چه بگوییم؟ نه، به خدا سوگند! هیچ گاه چنین کاری را انجام نخواهیم داد؛ بلکه ثروت و جان و فرزندانمان را فدای راه تو می کنیم و تا آخرین مرحله در رکاب تو می جنگیم.

3- یکی دیگر از این سخنگویان، مسلم بن عوسجه بود که چنین گفت: ما چگونه دست از یاری تو برداریم؟ در این صورت در پیشگاه خدا چه عذری خواهیم داشت؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمی شوم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در اختیار من است با آنان بجنگم و اگر هیچ سلاحی نداشتم با سنگ و کلوخ به جنگشان می روم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم.

4- یکی دیگر از یاران آن حضرت سعد بن عبدالله بود که چنین گفت: به خدا سوگند! ما دست از یاری تو برنمی داریم تا در پیشگاه خدا ثابت کنیم که حق پیامبر را درباره تو مراعات نمودیم. به خدا سوگند! اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته می شوم و بدنم را آتش زده و خاکسترم را زنده می کنند، باز هم هرگز دست از یاری تو برنمی دارم و پس از هر بار زنده شدن به یاری ات می شتابم؛ در صورتی که می دانم این مرگ یک بار بیش نیست و پس از آن نعمت بی پایان خداست.

5- زهیربن قین چنین گفت: یابن رسول الله! به خدا سوگند! دوست داشتم که در راه حمایت تو هزار بار کشته، باز زنده و دوباره کشته شوم و باز آرزو داشتم که با کشته شدن من، تو یا یکی از این جوانان بنی هاشم از مرگ نجات یابید.

6- درهمین ساعت ها بود که خبر اسارت فرزند محمد بن بشیرحضرمی( یکی از یاران آن حضرت) به وی رسید. امام به او فرمود: تو آزادی، برو و در آزادی فرزندت تلاش بکن.

محمد بن بشیر گفت: به خدا سوگند! من هرگز دست از تو برنمی دارم! و این جمله را نیز اضافه نمود: درندگان بیابان ها مرا قطعه قطعه کنند و طعمه خویش قرار دهند اگر دست از تو بردارم.

امام چند قطعه لباس قیمتی به او داد تا در اختیار کسانی که می توانند در آزادی فرزندش تلاش کنند قرار دهد.

آن گاه که حسین بن علی(علیهما السلام) این عکس العمل را از افراد بنی هاشم و صحابه و یارانش دید و آن کلمات و جملاتی که دلیل بر آگاهی و احساس مسؤولیت و وفاداری آنان به مقام امامت بود، شنید در ضمن دعا برای آنان" جزاکم الله خیرا؛ خدا به همه شما پاداش نیک عنایت کند" قاطعانه و صریح فرمود: إنی غداً أقتل و کلکم تقتلون...؛ من فردا کشته خواهم شد و همه شما، و حتی قاسم و عبدالله شیرخوار، نیز با من کشته خواهند شد."

همه یاران آن حضرت با شنیدن این بیان یک صدا چنین گفتند: ما نیز از خدای بزرگ سپاسگزاریم که با یاری تو به ما کرامت و با کشته شدن در رکاب تو به ما عزت و شرافت بخشید. ای فرزند پیامبر! آیا ما نباید خشنود باشیم از این که در بهشت با تو هستیم؟

طبق نقل خرائج راوندی امام پرده را از جلو چشم آنان کنار زد و یکایک آنان محل خود و نعمت هایی که در بهشت برایشان مهیا شده است مشاهده نمودند.

  • ۹۶/۰۶/۱۲
  • احمد امینی زاده

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی