تعزیه آهوئیه

پیشینه تعزیه آهوئیه فیلم وتصاویر تعزیه تعزیه صوتی ومتنی

تعزیه آهوئیه

پیشینه تعزیه آهوئیه فیلم وتصاویر تعزیه تعزیه صوتی ومتنی

  • ۰
  • ۰

عاشورا و نهضت امام حسین از دیدگاه عرفا(سنائی، عطار ،مولوی،شیخ احمد جام)

 

 شیخ احمد جام 440-536 

این عارف بزرگ حنفی‌مذهب که معروف به «ژنده‌پیل» است حسنین را دو سبط پیامبر و دو نور دیده خود داند.

آن دو سبط نبی حسن و حسین             دیده ی ما شبیر و شبر ماست30

که عاشقان و عارفان با اقتدا به آن دو می توانند مسیر طریقت و شهادت را طی کنند و در نهایت وصال حق را در آغوش بگیرند. این امامان همانند پدر بزرگوارشان توانسته اند بر دیو نفس پیروز شوند.

همچو حیدر در شجاعت نفس خود را کشته‌اند

چون حسین و چون حسن سوی شهیدان رفته‌اند31

او که دلش سرشار از محبت آل و اصحاب پیامبر (ص) بود معتقد است که شهیدی چون حسین احمد ژنده‌پیل نیز همانند سنایی امام حسین(ع) را شهید بی‌نظیری می‌داند که مثل او نه آمده و نه خواهد آمد. زیرا او توانست با پیوند شهادت و عرفان از هر دو موهبت برخوردار شود.

حب آل و صحبت تو دارد میان جان وطن

در دل ما سر به سر مهر است از یاران تو

سراسر جمله عــــالم پر شهــیدنــد

شهــیدی چــون حســین کربــلا کــو

لذا سفارش می کند که برای رستگاری آخرت و رسیدن به لقای پروردگار می‌بایست به دامان آل مرتضی توسل جست و خلق و خوی حسن علیه‌السلام و خون حسین شهید(ع) را وسیله قرار داد و در غم شهید کربلا صبح وشام ناله جان سوز سر داد. ازاین جهت است که احمد جام از عزاداری فردی و جمعی برای امام حسین(ع) استقبال می کند. زیرا مشارکت در چنین امری در واقع طی کردن مرحله‌ای از طریقت است.

گر نجات آن جهان مطلوب داری ای عزیز

دست در دامان آل مرتضی باید زدن

ناله دلسوز و اندوه جگر در صبح و شام

از بـرای آن شهید کربلا باید زدن

از برای میوه جان عزیــز مـرتـضی

هر زمان از سوز باطن ناله‌ها باید زدن

از نظر احمد جام امام حسین(ع) گنج معرفتی است که خدا در روی زمین به ودیعت گذاشته است که اگر کسی به او بنگرد اوصاف تحقق یافته خدا را ملاحظه خواهد کرد.

به خلق و خوی حسن آن شه زمین و زمان

که گنج معرفتی بود در خداخوانی

به آتش جگر خسته حســـین شــــهید

که خاک درگه او بود آب حیوانی

این نظر احمدجام مبین جایگاه والای امام حسین(ع) است زیرا چنین جایگاهی تنها به انسان کامل اختصاص دارد.

 شیخ فریدالدین عطار نیشابوری 537-628 ه.ق

شیخ فرید الدین ابو حامد محمد بن ابوبکر عطار نیشابوری در «مصیبت نامه » در دو قصیده ی جداگانه به مدح حسنین پرداخته و آندو را نور چشم مصطفی و علی مرتضی داند.او با تمجید از بخشندگی و مروت امام حسن(ع) گوید:

لبی که شیر زهرا را نوشید و مصطفی(ص) بر آن بوسه زد، دشمن به او زهر داد لکن جوانمردی حسن سبب شد که نام خصم را بر زبان نیاورد و چون رازی در دل نگه دارد.

عطار در آثار خود هم امام حسن(ع)و هم امام حسین(ع) را مدح کرده است. اما عنایت ویژه ای به جریان عاشورا داشته است. عطار از دو جنبه به امام حسین(ع)و عاشورا نگریسته است :یکی از جهت مدح و توصیف، و دیگری از نقطه نظر مباحث عرفانی.

آن لبی کو شیر زهرا خورد بـاز                مصـطفی دادش بدان لب بوسه باز36

چون توان کردن گذرگه زهر را                خون توان کردن جگر این قهر را

او راجع به امام حسین(ع) گوید: لعنت خدا بر کافرانی باد که فرزند دختر پیامبر(ص) را در کربلا شهید کردند، او آرزو می‌کند که کاش سگ کوی حسین بودمی تا در دفاع از آن حضرت جانم را فدا می نمودم.

گیسوی او تا به خون آلوده شد               خون گردون از شفق پالوده شد

کی کنند این کافران با این همه               کو محمد؟ کو علی ؟ کو فاطمه؟

عطار صحنه کربلا را به عرصه محشر تشبیه می کند که همه پیامبران در آن اجتماع کرده‌اند ولی به یاد

اباعبدالله تمرین تشنگی می‌کنند. شکوه و شکایت آنان از دست عاملان جنایت به آسمان بلند است و همه یک صدا بر یزید و عمالش لعن و نفرین می کنند.

صد هزاران جان پاک انبیا                 صف زده بینم به خاک کربلا

در تموز کربلا تشنه‌جگر                  سر بریدندش، چه باشد زین تبر؟

با جگرگوشه‌ی پیمبر این کنند            و آنگهی دعوی داد و دین کنند

عطار نیز همچون سنایی کسانی را که یزید و دار و دسته‌اش را می‌پذیرند، کافر و بی‌دین شمرده است. در مقابل آرزو می‌کند کاش در آن زمان حضور داشت ومی‌توانست از حسین(ع) دفاع کند.

کفرم آید، هر که این را دین شمرد        قطع باد از بن زبانی کاین شمرد

هر که در رویی چنین آورد تیغ          لعنتم از حق بدو آید دریـغ

کاشکی، ای من سگ هندوی او          کمترین سگ بودمی در کوی او

یا در آن تشویر آبی گشتمی              در جگر او را شرابی گشتمی

از نظر عطار راهپویان طریقت باید راه حسین(ع) را طی کنند زیرا راه او راه عرفان و طریقت است. بلکه اگر کسی محبت آن حضرت را در دل نداشته باشد سالک شمرده نمی شود.

سالک آن باشد که در یاران او          دوست دارد مر وفاداران او

از نظر عطار، هم حسین(ع) و هم یارانش همه اهل یقین بوده‌اند و در سایه چنین یقینی توانستند رضایت حق را کسب کرده، در ظاهر و در باطن به فنا برسند.

جان خود ایثار کردند از یقین           درگذشتند از مکان و از مکین

یارب این سر را تو می‌دانی و بس     خستگان عشق را فریاد رس 

به اعتقاد عطار کمتر عاشقی چون حسین(ع) می توان یافت که در طلب دیار عشقحرکت کند زیرا حسین(ع) توانست سلوک عرفانی‌اش را با شهادت قرین سازد.

آتــش عـشق ومحـبت برفروز             تا بسوزد هر که او یکرنگ نیست...

نیست منصور حقیقی چون حسین         هر که او از دار عـشق آونگ نیست

از نظر عطار بهترین عارف کسی است که بتواند راه حسین(ع) را طی کند و عرفانش را به شهادت ختم کند.

همچو آن حلاج، بدمستی مکن            یا حسینی باش یا منصور باش

 مولوی604-672ه.ق

مولوی جزو عارفانی است که که هم به مدح و ثنای حسین(ع) پرداخته و هم در باره آن نظریاتی داده است. از نظر او حسین(ع) عاشق صادق وارسته‌ای است که جان خود را بر طبق اخلاص نهاده است. به اعتقاد وی نخستین صفت عاشق راستین آن است که باید آماده باشد تا خود را بهر حق قربان کند و چون حسین(ع) آماده شهادت در راه حضرت حق باشد از نظر مولوی مصداق بارز عشق وعاشقی حسین(عاست که آن را در صحرای کربلا محقق ساخت.

چیست بـا عشــق آشنـا بـودن               به جز از کـام دل جـدا بودن

خون شدن، خون خود فروخوردن         با سـگان بر در وفـا بـودن

او فدایی‌سـت، هیچ فرقی نیـست           پیش او مرگ و نقل پا بودن

رو مسلمان، سپر سلامـت باش            جهـد می‌کـن به پارسا بودن

کین شهیدان زمرگ نشـکیبـند              عاشـقان‌اند بـر فـنا بـودن

از بلا و قضا گـریـزی تـو                 ترس ایشـان ز بـی‌بلا بودن

شیشه می ‌گیر و روز عاشورا            تو نتانی به کربــلا بـودن

اگر حسین(ع) نمونه‌ای است شایسته تقلید، نه بدین جهت است که به دست تبهکاران بدگهر کشته شد، این از بدیهیات است. آنچه به راستی درباره زندگی او شایسته ذکر است پیروزی اوست در جهاد اکبر. تنها به برکت عظمت معنوی اوست که وقایع منجر به شهادت جسمانیش معنی می‌یابد. پس تقلید از آن‌حضرت یعنی تکلیف بر پیروانش که به جهاد اکبر برخیزند. از این جهت است که مولوی امام حسین(ع) را پیروز میدان مبارزه با نفس می‌داند و از پیروان او می‌خواهد تا ایشان نیز در میدان مبارزه با نفس پیروز شوند. چه، پیروزی در این میدان، مهم‌تر از پیروزی در سایر میادین است. چنین فردی شایستگی آن را دارد که پیش معشوق رود و با او یکی شود.

مشین اینجا تو با اندیشه خویش               اگر مردی برو آنجا که یار است

مگو باشد که او ما را نخواهد                که مرد تشنه را با این چه کار است

که پروانه نیـنـدیشـد ز آتش                   که جان عشق را اندیشه عار است

چو مرد جنگ بانگ طبل بشنید              در آن ساعت هزار اندر هزار است

شنیدی طبل، برکش زود شمشیر             که جان تو غلاف ذوالفقار است

بزن شمشیر و ملک عشق بستان              که ملک عشق ملک پایدار است

از نظر مولوی حسین(ع) کسی است که در اثر مجاهدت با نفس و شفقت بر خلقتوانست وارد میدان بعدی شود و عشق الهی را در وجود شعله‌ور سازد.

حسین کربلایی آب بگذار                   که آب امروز تیغ آبدار است

اما برای ستاندن ملک عشق، انسان باید که نخست درد رنج عشق و عاشقی و رنجمعشوق را بر دل کشد. زیرا هر چه به معنای هدف خودش وقوف پیدا کند به‌ شدتناتوانی خود بیشتر پی‌می‌برد بلکه هر اندازه نسبت به عظمت معشوق آگاهی بیشتری بیابد درد و رنج بیشتری را احساس می‌کند.

هر که او بیدار‌تر پردردتر                 هر که او آگاه‌تر رخ‌زردتر

با این وصف دردی که عاشق می‌کشد همیشه او را به سوی معشوق می کشد و سرانجام درد و رنج عشق به مرگ نفس و تولد در حق منتهی می شود. در واقع عاشق در این حالت نفس یزید خودش را به پای حقیقت حسینی‌اش قربانی می‌کند.

...ای غم بکش مرا که حسینم، تویی یزید

این نکته روشن می کند که حسین(ع) به قدری برای مولوی مهم است که او را نماد عشق‌ورزی می‌داند و راه سلوک را جز از طریق طی کردن مسیر عشق که مسیرحسین(ع) است، میسر نمی‌داند.

مرتضای عشق! شمس‌الدین تبریزی ببین

چون حسینم خون خود در زهر کش همچون حسن

اگر حسین(ع) عاشق خداست، خدا نیز عاشق حسین است. از این نظر حسین عاشقمی‌خواهد در راه و به اراده خدای معشوق خونش ریخته شود تا نزد معشوق پذیرفته‌تر حاضر شود.

هرکآتش من دارد، او خرقه ز من دارد

زخمی چو حسین‌اش یا جامی چو حسن دارد

مولوی نفس رحمانی را به حسین(ع) تشبیه می کند که بایست از فرات معنویت تا می‌تواند سیراب شود و لحظه‌ای را از دست ندهد. از این جهت سالکان طریقت باید در طریق خویش حسین‌وار عمل کنند و همانند او به شهادت برسند.

حشرگاه هر حسینـی گـر کنون                  کــربـلائی کـربـلائی کـربـلا

مشک را بربند ای جان گر چه تو              خوش سقائی خوش سقائی خوش سقا

نگاه مولوی به عاشورا

مولوی ضمن نقل داستان وضو ساختن حسنین و بازگو نمودن کمال حکمت‌اندیشی آن دو بزرگوار را در «فیه ما فیه»51 در تشبیهی حسین(ع) را مرکز و دل حقیقت می‌داند و طرف مخاصم او یعنی یزید را فرسنگ‌ها از حقیقت دور دانسته و به فراق و هجران تشبیه کرده است.

دل است همچو حسین و فراق همچون یزید

شهید گشته دو صد ره به دشت کرببلا

دشمنی با خاندان پیامبر(ص) در حد کفر و ارتداد است تا جایی که در داستان باغبان و تنها کردن صوفی و فقیه و علوی از یکدیگر، اهانت به علوی خطاکار را نیز برنمی‌تابد و گوید: اگر آن باغبان نتیجه پدران مرتد نبود درباره خاندان رسالت اینگونه یاوه‌گویی نمی‌کرد و چون یزید و شمر و خوارج، با آل رسول و آل یاسین برخورد نمی‌کرد.

خویشـتــن را بر عـلی و بر نـبی              بسته است اندر زمانه بس غبی

هر که باشـد از زنـــا و زانیـان                این بـرد ظـن در حـق ربـانـیـان

آنـچـه گـفـت آن بـاغـبان بوالفضول           حـال او بد دور از اولاد رسـول

گر نـبــودی او نتـیـجـه مـرتــدان              کی چنین گفتـی بـرای خـانـدان؟

خواند افسون‌ها، شنـیـد آن را فـقـیـه          در پیش رفـت آن سـتمکار سفیه

گفت: ای خر اندر این باغت که خواند؟     دزدی از پیـغمـبرت میـراث ماند؟

شیــر را بـچـه هـمی مـاند بدو               تو به پیغمبر به چه می‌مانـی؟ بگو.

عاشورا و نهضت امام حسین از دیدگاه عرفا(سنائی، عطار ،مولوی)

عارفان، امام حسین(ع) را جزو مصادیق انسان کامل می‌دانند. از این نظر موقعیت آن حضرت نزد ایشان از حد امام یا رهبر اجتماعی بسیار فراتر می رود؛ زیرا اگر امام از نقطه نظر سیاسی مسئول اداره امور مسلمانان است، انسان کامل درباره کل هستی مسئولیت دارد. به تعبیر دیگر انسان کامل جانشین خدا در روی زمین است و اگر از بین برود نظام هستی و حیات از بین می رود. از این‌رو ایشان به حادثه عاشورا به عنوان واقعه‌ای می‌نگرند که انسان کامل در آن حضور داشته است.

وقتی سخنی از عرفا به میان می‌آید، مراد نگاه شهودی به موضوعی از قبیل امام حسین(ع) و قیام عاشورا است. حادثه عاشورا را می توان از جوانب مختلف مورد بررسی قرار داد اما از این زاویه نیز می توان آن حادثه را مورد سنجش قرار داد. به تعبیر دیگر در نگاه عرفانی به عاشورا درصدد پاسخگویی به این سئوال هستیم که از نقطه نظر شهودی این حادثه چگونه ارزیابی می‌شود؟

عموما عارفان در تحلیل عرفانی یک حادثه مساله بصیرت درونی را مد نظر قرار می‌دهند. بصیرت از نظر عرفانی عقلی است که با نور قدسی منور شده و از طریق هدایت الهی به روشنگری رسیده است لذا دچار خبط و خطا نمی‌شود و همواره حقیقت را پیدا و نمایان دیده و باطل را نابود و زایل‌شدنی می‌یابد. البته دارندگان چنین بصیرتی هیچ وقت دچارحیرت ناپسند نمی شوند بلکه اساسا شک وتردید به وجود ایشان راه نمی‌یابد.1 پس در این رهیافت، پژوهنده در صدد دستیابی به حقیقت از نظر نقطه نظر شهودی است. به تعبیر دیگر او درصدد فهم حقیقت یک پدیده است چنین امری را معرفت نیز گویند که امری شبیه به بصیرت است.2 اینک در صددیم تا عاشورا را از این نقطه نظر مورد بررسی قرار دهیم.

در نگرش عرفانی به عاشورا، نظرات و مقامات عرفانی مورد توجه قرار گرفته و همه ارکان و مولفه های عرفان در باب این مورد تبیین شده است. در این صحنه هریک از افراد عاشورا هم به عنوان مصداق یک مؤلفه عرفانی‌اند و هم به عنوان نماد آن؛ به گونه‌ای که هیچ یک از عناصر مؤثر در سلوک عرفانی نیست که مورد توجه قرار نگرفته باشد. امام حسین(ع) به عنوان قطب عرفان و سایر بزرگواران نقش های دیگر را عهده دار هستند. البته عموم عارفان از هر دین و مسلک و مذهبی به عاشورا از این زاویه نگریسته‌اند. اما موضوع این مقاله بررسی رهیافت عارفان مسلمان است. در ضمن هدف نگارنده بررسی نظرات همه عارفان نیست بلکه از خیل عرفا تنها عارفان مشهور و بر جسته مورد توجه قرار گرفته است.

1) سنایی غزنوی و مبارزه ظلمت‌ستیزان با ظلمت‌پرستان

حکیم سنایی (متوفی 525یا545 ه. ق) با کمال ارادت به خاندان پیامبرص امید داشت که این ارادت به آنان و بیزاری از بنی امیه موجب رستگاری او شود و با دوستی علی(ع) و دو فرزندش حسنین(ع) به بهشت برین وارد گردد.

دو سبب را امید می‌دارم                    گرچه آلوده و گنهکارم

که نجاتم دهی بدین دو سبب               زین چنین جمع بی‌خبر یارب

آن یکی حب خاندان رسول                 حب آن شیر مرد جفت بتول

و آن دگر بغض آل بوسفیان                که از ایشان بدو رسید زیان

مر مرا زین سبب نجات دهی              وز جهنم مرا برات دهی

مایه من به روز حشر این است            ظن چنان آید که این دین است3

ابیات فوق بیان کننده دو اصل تولی و تبری است، تولی نسبت به حسین(ع) و تبری از یزید و قاطبه بنی امیه. مضاف بر این که محبت حسن(ع) و حسین(ع) مایه نجات و دستیابی به بهشت الهی است.

هشت بستان را کجا هرگز توانی یافتن

جز به حب حیدر و شبیر و شبر داشتن 

او بر این باور بود که برای سخن گفتن از حسنین(ع)، باید حال و خلق و خوی حسینی داشت.

چند گویی زحال خیر که قال                قال بیحال عار باشد و شین

چون سنایی ز خود نه منقطعی             چه حکایت کنی ز حال حسنین

سنایی بر این نظر اعتقاد داشت که مدعی پیروی از اهل بیت باید از هر جهت خود را آماده کند تابه اخلاق نیکو متخلق شود.                                            دعوی ایمان کنی و نفس را فرمان بری            با علی بیعت کنی و زهر پاشی بر حسن

                        

سنایی به حدی نسبت به یزید و دار و دسته‌اش ابراز احساس بیزاری می‌کند که بیعت کنندگان با یزید را یزیدی دیگر می‌خواند و الا انسان دارای وجدان سالم هرگز حاضر نمی شود با یزید بیعت کند چه رسد به انسان مؤمن.

دین حسین توست، آز و آرزو، خوک و سگ است

تشنه این را می‌کشی و آن هر دو را می‌پروری

بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی

چون حسین خویش را «شمر» و «یزید» دیگری...

گرد جعفر گرد، گر دین‌جعفری خواهی همی

زانکه نبود هر دو: هم دینار و هم دین‌جعفری‌

در مقابل نگرشی که به یزید و شمر دارد امام حسین(ع) را سرآمد همه شهیدان تاریخ می داند.

سراسر جمله عالم پرشهید است

شــهــیدی چـون حسیــن کربلا کو 

سر بر آر از گلشن تحقیق تا در کوی دین

کشـتـگان زنده بیـنی انجــمن در انجــمن

در یکی‌صف، کشتگان بینی به تیغی چون حسین

در دگر‌صف، کشتگان بینی به زهری چون حسن

از دیدگاه سنایی غزنوی عامل و علت پیدایی قیام عاشورا آن بوده است که گروهی دنیاخواه، تاب تحمل شخصیت لامکانی حسین(ع) را نداشتند و به همین دلیل از آنجا که ظالمان ظلمت‌پرست، چشم دیدن نور خورشید را ندارند و خفاش‌وار شبانگاهان بیرون می‌آیند‌؛ لذا در صدد برآمدند خورشید وجود امام حسین(ع) را به تاریکی بکشانند تا بدین وسیله در زندگی دیجور خود غوطه‌ور شوندو هیچ مانع و رادعی در میان نبینند.

لامکان گوی، کاصل دین این است             سر بجنبان که جای تحسین است

دشمنی حسین از آن جسته‌ست                  که علی لفظ لامکان گفته‌ست

این گروه گمراه نه تنها با حسین(ع) چنین برخورد کردند بلکه پیش از او، با پدر گرامی‌اش نیز همان رفتار را نمودند و فلسفه اصلی مخالفت با آنان با حضرت امیر در همین نکته نهفته بود. البته سر نبرد علی(ع) با آنان را نیز در همین مسأله می‌توان جستجو کرد. زیرا هر ضربت شمشیر علی(ع) که بر فرق شب‌پرستان فرود می‌آمد تا گستره نور الهی را وسیع‌تر کند و آدمیان را از آن بیشتر بهره‌مند سازد.

کافرانی در اول پیکار                        شده از زخم ذوالفقار، فگار

همه را برزده علی صد داغ                 شده یکسر قرین طاغی و باغ

چون آنان ضربات سهمگین علی(ع) را چه در عصر جاهلیت و چه در زمان خلافتشمتحمل شده بودند، لذا در سال 61 هجری در صدد انتقام بر آمدند تا بخشی از آنشکست‌ها را جبران کنند و با شماتت حسین(ع) و خانواده و یارانش در صدد ضربهزدن بر آن حضرت(ع) بر آیند.

کین دل بازخواسته ز حسین                  شده قانع بدین شماتت و شین12

پس قتل حسین(ع) را باید تاوان شکست‌هایی بدانیم که جاهلان و ظلمت‌پرستان یزیدی از ذوالفقار علی(ع) متحمل شده بودند.

سنایی، ‌با توجه به چنین نگرش عرفانی است که یزید و دار و دسته‌اش را مستحق لعن و نفرین دانسته و بدگویی از آنان را عامل و علت صدرنشینی آدمی در این دنیا و عالم آخرت می داند.

هرکه بد گوی آن سگان باشد                  دان که او شاه آن جهان باشد

سنایی آشکارا و بی‌واهمه به یزید و شمر لعن می‌فرستد و آنان را ملعونان ابدی می‌داند. سنایی در ضمن لعنت‌نامه خویش، نام جلادان را یک به یک یاد می‌کند و نفرین خود را نثار آنان می‌سازد و کارهای آنان را بسیار شرم‌آور دانسته، آنان را محکوم کرده، مطرود اعلام می‌دارد.

کربلا چون مقام و منزل ساخت            ناگــه ابن‌زیـاد بر وی تاخت

سـرش از تـن به تیغ ببریدند                و انـدر آن فعل سود می‌دیدند

علـی‌الاصـغـر ایـسـتاده بـه‌ پای             وآن سـگان بـه ظـلم داده رضا

سنایی در مواردی یزید و دار و دسته‌اش را به قوم ثمود تشبیه کرده و بیان می‌کند که ایشان نیز همان کارهایی را انجام می‌دهند که قوم ثمود بدان مرتکب شده بود.

عمرو عاص و یزید و ابن زیاد           همچو قوم ثمود و صالح و عاد

بر جـفا کرده آن سگان اصرار            رفتـه از حقـه بر ره انـکـار

هیچ نــاورده در ره بـیداد                  مصطـفی را و مـرتضی را یاد

یکسـو انداخته مـجـامـله را                زشـت کـرده ره مـعـامله را

کـرده دوزخ برای خویش معد            بـوالـحکم را گزیده بر احمد

راه آزرم و شـرم بـربـسـته               عـهد و پیمان شرع بشکسته

اما البته در میان آدمیان، کسانی هستند که چون دل تاریک و خدا ناشناسی دارند از عرفان اندک بهره ای نبرده اند، خود را به ثمن بخسی به دنیا می فروشند و در صف یزیدیان قرار می دهند. لذا، آدم خیره سر است. هر کسی به ریختن خون امام حسین(ع) راضی باشد البته مستحق لعن و نفرین نیکان و عارفان خواهد بود.

خیره راضی شود به خون حسین             که فزون بود وقعش از ثقلین

بنابر این هر کسی که پیرو آدمهای پلیدی چون یزید و عمرو عاص باشد و به پیروی آنان افتخار کند، یقینا در دنیا نه تنها از دعای خیر صاحب نفسان محروم خواهد بلکه نفرین و لعن آن ها را، هم در دنیا و هم در آخرت شامل حال خود خواهد کرد.

پس تو گویی یزید میر من است           عمروعاص پلید پیر من است

آنکه را عمرو عاص باشد پیر              یا یزید پلید باشد میــــر

مستحق عذاب و نفـرین است               بدره و بدفعال وبددین است

نه تنها یزید و دار و دسته‌اش در دنیا و آخرت مستحق عذاب خدا و نفرین اولیای خدا هستند؛ بلکه هر کسی که به نا حق از آنان به نیکی یاد کند نیز، در زمره آنان خواهد بود:

لعنت دادگر بر آن کس باد              که مر او را کند به نیکی یاد

اما البته عارفان و اولیای الهی و سالکان طریقت، ثنا و ستایش بر حسین(عو یاران فداکار و عارف او را وظیفه طریقتی خود می دانند و از این جهت همراهی و همگامی خود را با کسانی اعلام می‌کنند که با نور الهی راه می پیمایند و بر سر نیزه ندای قرآن سر می‌دهند.

ثنای حسین(ع) و یارانی و لعن و نفرین یزید و دار و دسته اش، در واقع استمرار مبارزه نیروهای متضادی است که از ابتدای خلقت آدمی تا به امروز وتا پایان جهان ادامه دارد. لذا موضع آدمی نسبت به یزید و یا نسبت به امام حسین(ع) دور نمی شودو همگامی با آن را عین طریقت به سوی حق می دانند و بر آن پافشاری می‌کنند.

از سنایی به جان میر حسین

صد هزاران ثناست دایم دین

در همین راستا، لعن و نفرین بر یزید و شمر و یاران آنها، در نگرش عرفانی معنا ومبنا پیدا می‌کند. سنایی با اشاره به همین دلیل اعلام موضع آنچنان می‌سراید.

یاد فاجعه کربلا، قوت قلب ره‌پویان وصال

سنایی برای تأکید بر لزوم تحمل رنج و بلا در انجام دادن اعمال دینی و نیز تحمل سختی های مراحل طریقت، از حسین بن علی(ع) مدد می جوید و تجربه تاریخی (در عرصه عرفان) آن حضرت و یارانش را الگویی تکرارناپذیر می‌داند و بدین‌لحاظ مطالعه داستان عاشورا را بر خود و ره‌پویان حقیقت فرض می‌داند.

تا ز سر شادی برون ننهند مردان صفا

پای نتوانــند بـردن بــر بساط مصطفی

خرمی چون باشد اندر کوی دین کز بهر مل

خون روان کردند از حلق حسین در کربلا

از برای یک بلی کاندر ازل گفته ست جان

تا ابد اندر دهد مرد «بــلی» تن در بــــلا

بدین ترتیب سنایی، حسین(ع) و شهادت او را الگوی منحصر به فردی می‌داند که فراروی سالکان طریقت، قرار گرفته است.

سراسر، جمله عالم، پرشهید است

شهیدی چون حسین کربلا کو22

الگونمایی عاشورا از دیدگاه سنایی، نه تنها به سبب فداکاری عارفانه است که حسین آن را به منصه ظهور رسانده است، بلکه علاوه بر آن عارفان و به ویژه سنایی و حسین(ع) و یارانش رابه عنوان کسانی می شناسد که مرگ پیش از مرگ طبیعی را تجربه کرده اند؛ چه از این دیدگاه اولیا و مردان خدا آنان‌اند که در این نشئه، مرگ نفس خود را دیده‌اند؛ «موتوا قبل ان تموتوا»

سنایی غزنوی با اشاره به این تجربه عرفانی که حسین بن علی(ع) آن را نیک آزموده بود چنین سروده است:

کاین طریق است که در وی چو شوی، توشه تو را

جز فنا بودن -اگر بـوذری و سلــمان- نــیست

این عروسی‌ست که از حسن رخـش با تـن تو

گر حسینی، همه جز خنجر و جز پیکان نیست

و نیز:

سـر برآر از گـلشن تحقـیق تا در کـوی دین

کشـــــتگان زنـده بیـنی انـجمـن در انجـمـن

در یکی‌صف کشتگان بینی به تیغی چون حسین

در دگر‌صف خستگان بینی به زهری چون حسن

سنایی، معرفت‌یابی به ماهیت قیام عاشورا و شخصیت امام حسین(ع) را در صورتی ممکن می داند که شخص، انقطاع از اغیار را تجربه کرده باشد و الا حکایت حسین(ع) را خواندن، سودی نخواهد داشت زیرا حسین(ع) دست به تجربه‌ای زده است که جز «میرندگان پیش از مرگ» نمی‌توانند آن را تجربه کنند و به فهم و درک و لمس آن نایل آیند.

چون سنایی ز خود نه منقطعی               چه حکایت کنی ز حال حسین25

پیروزی حسین(ع) و استمرار راه او        

سنایی بر این اعتقاد داشت که حق همیشه پیروز است هر چند که چند صباحی زیر ابرهای ظلمت و تاریکی پنهان بماند از این رو امام حسین(ع) حرکتی را آغاز کرد که ریشه در حقانیت الهی دارد از این جهت هرگز فراموش نخواهد شد و گرد شکست بر روی او نخواهد نشست.

به اعتقاد سنایی اگر چه ظالمان بدکردار، جاهلانه حرمت دین خدا را شکستند ودر ناب خاندان رسالت را که گزینه خوبان عالم بود پایمال نمودند و سرهای آل یاسین را بر سر نیزه ها کردند و تن‌هایشان را آماج زخم پیکان شمشیرها گردانیدند و با این عمل بد خویش خود را گرفتار نفرین ابدی ساختند چنانچه من سنایی از این خاندان بنی امیه بیزارم، اما نسیم کربلا، پیام آور بهشت است و قابل متابعت و پیروی، لذا من غلام آن زنی هستم که برای بوئیدن نسیم خوش کربلا هر روز به بیرون شهر می آمد و از دشمن جفاکار نیز هیچگونه هراسی نداشت. راز و رمز ماندگاری حسین(ع) و یارانش در این بود که ایشان تجلی کنندگان حق و اوصاف او بودند.از این نظر آینه‌های جمال الهی هرگز شکسته نمی شوند بلکه در هر عصری و مصری پایدار خواهند ماند. از نظر سنایی، کربلا قطعه‌ای از بهشت الهی است که در زمین تحقق یافته است و شهیدان کربلا گل‌های پاکی هستند که بر روی خاک کربلا شکفته‌اند و جهان را عطرآگین ساخته اند.

حبذا کربـلا و آن تعـظـیم                      کز بهشت آورد به خلق، نسیم

و آن تن سر بریده در گل و خاک            و آن عزیزان به تیغ، دل‌ها چاک

و آن تن سـر به خـاک غـلـطـیده             تـن بـی‌سـر بسی بد افتاده

از نظر سنایی امام حسین(ع) برگزیده همه جهان بوده است اما به دست اهل جفا شربت شهادت نوشید.

و آن گزین همه جهان کشته                  در گل و خـون تـنـش بـیاغشته

و آن چـنان ظالمان بدکردار                 کرده بر ظلـم خویشـتن اصـرار

حرمت دین و خاندان رسول                 جمله بـرداشـته ز جـهل و فضول

زخم شـمشیر و نـیزه و پیکان               بر سر نیـزه سـر به جـای سـنان

آل یاسین بـداده یـکسر جان                 عاجز و خوار و بی‌کس و عطشان

کرده آل زیـاد و شـمر لعین                ابـتدا ایـن چـنین تــبـه در دیـن

سنایی صراحتا بیزاری خود را از یزید و خاندان و اعوانش و حتی پدرش و عمر و عاص اعلام می کند و آنان را مستحق نفرین وعذاب الهی می داند. بلکه این لعنت شامل کسانی می شود که از یزید و... به نیکی یاد کنند.

من از ایـن ابن‌خال بیزارم                 کز پـدر نیز هم دل‌آزارم

لعنت دادگر بر آنکـس باد                  که مر او را کند بـه نیکی یاد

سنایی کرارا اعلام می‌کند که من دوستدار یزید و شمر نیستم.

من نیم دوستدار شمر و یزید               زان قـبـیله منـم به عهد، بعید

هر که راضی شود به بـد کردن           لعنتش طوق گشت در گردن

از سنایی به جان میر حسین               صد هزاران ثناست دایم دین

  • ۹۶/۰۶/۱۲
  • احمد امینی زاده

نظرات (۱)

ممنون از وبلاگ خوبتان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی